درس 14 : پیدای پنهان

جهان جمله فروغ روی حق دان
حق اندر وی ز پیدایی است پنهان
شیخ محمود شبستری
قافیه : دان ، پنهان
تعداد جمله :
1 - جهان جمله فروغ روی حق دان .
2 - حق اندر وی ز پیدایی ، پنهان است .

مفضّل بن عمر روزی در نزدیک مزار
شریف پیامبر اکرم(ص) نشسته بود که
دید شخصی با یکی از دوستانش به آنجا
آمده است و در ضمن صحبتهایش وجود
خدا و نبوت را رد می کند. مفضّل به شدت
به سخنان او اعتراض کرد و آن گمراه
جواب گفت که اگر از شاگردان جعفر بن
محمد(ع) هستی باید بدانی که او زیاده از
این، سخنان ما را شنیده و با متانت جواب
گفته است. لذا تو هم شایسته با ما سخن
بگو .
گمراه : کنایه از کافر ، بی دین
مفضل اندوهناک ، به نزد امام صادق(ع)
رفت و ماجرا را برایش گفت .
امام در پاسخ حکمت های آفرینش را
این گونه بیان فرمودند:
ابتدا مىكنم اى مفضّل به ياد كردن خلقت
انسان . پس عبرتگير از آن . تفکّر کن
اى مفضّل در همه اعضاى بدن و تدبیر
آنها که هر یک براى هدفى و حاجتى آفریده
شدهاند دست ها براى کار کردن و پاها
براى راه رفتن، چشمها براى دیدن .
هم چنین اگر در جمیع اعضا تأمل کنى ،
می بینی هر یک براى کارى خلق شدهاند .
مراعات نظیر : دست ، پا ، چشم
پا ، راه ، رفتن
چشم ، دیدن ، می بینی
مفضّل گفت : گفتم اى مولاى من !
گروهى مىگویند که اینها کار طبیعت
است.
حضرت فرمود : بپرس از ایشان که
آیا این طبیعت که شما مىگویید علم
و قدرت دارد بر این کارها یا نه ؟
اگر گویند که علم و قدرت دارد ، پس
به خدا قائل شدهاند و او را « طبیعت »
نام کردهاند ، زیرا معلوم است که طبیعت
را شعورى و اراده نیست . و اگر گویند
که طبیعت را علم و اراده نیست ، پس
معلوم است که این کارها از طبیعت
بىشعور صادر نمىشود .
تکرار : علم ، قدرت ، طبیعت ،
اراده ، شعور

اى مفضّل! چه کسى دل را در میان سینه
قرار داده و پنهان کرده و پیراهنى که پرده
دل است بر روى آن پوشانیده و دندهها را
بر بالاى آن حافظ گردانیده با گوشت و
پوستى که بر روى دندهها قرار داده ،
براى آن که از خارج چیزى بر او وارد
نشود که موجب جراحت آن گردد؟
مراعات نظیر : دل ، پرده ، سینه
دنده ، دل ، گوشت ،پوست
پیراهن ، پرده ، پوشانیده
تشبیه پیراهن به پرده ی دل
رکن اول : پیراهن
رکن دوم : پرده
چه کسى شش را بادزن دل قرار داده
که پیوسته در حرکت است و باز نمىایستد
براى آن که حرارت در دل جمع نشود
که آدمى را تلف کند .
تشبیه شش به بادزن
رکن اول : شش
رکن دوم : بادزن
اى مفضّل! اکنون تأمل کن در قوّهها
و فوائد آنها که حق تعالى در وجود
انسان قرار داده است . اگر از این
قوهها حافظه را نمىداشت چگونه بود
حال او و چه خللها داخل مىشد در
امور و زندگانى و کارهای او ! زیرا
در خاطرش نمىماند که از او چه در
نزد مردم است و از مردم چه در نزد
اوست ؛ چه داده است و چه گرفته
است و در خاطرش نبود آنچه را دیده
و آنچه را شنیده و آنچه گفته و آنچه به
او گفته اند و به یاد نداشت که چه کسى
به او نیکى کرده و چه کسى به او بدى
کرده است و چه چیز نفع دارد او را و
چه چیز ضرر دارد .
تکرار : قوه ، خاطر ، گفته ، آنچه ،
چه کسی
مراعات نظیر : دیده ، شنیده
حافظه ، خاطر ، یاد
تضاد : نیکی ، بدی
نفع ، ضرر
و نعمت فراموشى در آدمى اگر تأمل
کنى عظیمتر است از نعمت یادآورى،
اگر فراموشى در آدمى نبود هیچ کس
از مصیبتى آرامش نمی یافت و کینه
هیچ کس از سینهاش بیرون نمىشد و
از هیچ یک از نعمتهاى دنیا بهره مند
نمىشد ؛ براى آن که آسیب هایى که
بر او وارد شده ، همیشه در برابر او
بود و امید نداشت که شخصى که دشمن
او است ، از احوال او غافل گردد، یا
حسودى لحظه از فکر او بپردازد، پس
نمىبینى که خداوند حکیم حافظه و
فراموشی را در آدمى قرار داده و هر
دو ضد یک دیگرند ؟ در هر یک
مصلحتى هست که وصف نمىتوان
کرد .
تکرار : نعمت ، فراموشی
تضاد : حافظه ، فراموشی
اى مفضّل درباره ی آن صفتی که
از میان سایر حیوانات ویژه ی انسان
است ، تفکر کن که آن «حیا» است.
اگر حیا نمىبود هیچ کس مهماندارى
نمىکرد و وفا به وعدهها نمىنمود و
نیازهای مردم را بر نمىآورد به کسی
نیکی نمی کرد و از بدىها دوری نمىکرد .
تکرار : حیا
تضاد : نیکی ، بدی
حتى بسیارى از امور را مردم براى
حیا به عمل مىآورند، زیرا برخى
از مردم هستند اگر از یکدیگر شرم
نمىکردند حق پدر و مادر را نیز به
جای نمى آوردند و صله رحم و
احسان به خویشان نمىکردند و
امانتهاى مردم را پس نمىدادند و
ترک معاصى نمىکردند .
مراعات نظیر : پدر ، مادر ، خویشان
صله ی رحم ، احسان
پس داده است خداوند علیم به آدمى
آنچه صلاح دین و دنیاى او در آنها
است، و منع کرده است از آدمى
دانستن امرى چند را که در شأن و
طاقت او نیست دانستن آنها مانند
امور آینده و آنچه در دلهاى مردم
است، و مانند اینها .
مراعات نظیر : دین ، دنیا
تأمّل کن اى مفضّل در مصلحت پنهان
کردن عمر هر کس از او، زیرا که
اگر مقدار عمر خود را بداند اگر عمرش
کوتاه باشد زندگى بر او ناگوار خواهد
بود و اگر بداند که عمرش دراز خواهد
بود، امید بقا خواهد داشت .
تکرار : عمر
تضاد : کوتاه ، دراز
و بدان اى مفضّل ! که نیاز آدمى به
زندگانى نان و آب است . پس نظر
کن که چگونه تدبیر کرده است در
این دو چیز ؛ زیرا که چون آدمى را
احتیاج به آب شدیدتر است از
احتیاج به نان بنا بر آن که صبر او
بر گرسنگى زیاده است از صبر
بر تشنگى، و احتیاجش به آب بیشتر
است از احتیاج به نان ؛ لذا آب را
فراوان گردانیده است .
مراعات نظیر : آب ، نان ، گرسنگی ،
تشنگی
تکرار : آب ، نان ، احتیاج ، صبر ،

و اگر آدمى را هرگز دردى نمىرسید
به چه چیز ترک مىکرد گناهان را ؟
و به چه چیز تواضع مىکرد براى خدا
و تضرّع مىکرد نزد او؟ و به چه چیز
مهربانى مىکرد به مردم و صدقات
مىنمود به مساکین ؟ نمىبینى کسى را
که به دردى دچار شد خضوع مىکند
و به درگاه خدا روی می آورد و طلب
عافیت مىکند و دست مىگشاید به
دادن صدقه ؟ پس نمىبینى که حکیم
علیم در هر امرى آنچه به عمل آورده
همه موافق حکمت است و راه خطا
در آن نیست ؟
مراعات نظیر : صدقات ، مساکین
دست می گشاید : کنایه از سخاوت و بخشندگی
مفضّل گفت: چون سخن بدینجا رسید
مولاى من فرمود: برو ، و آنگاه خود
به نماز ایستاد .
پس من شاد و خوشحال برگشتم به آنچه
از معرفت مرا حاصل شد و خدا را حمد
کردم .

دانش های زبانی :
قید کلمه ای است که فعل را به چگونگی انجام
آن ، زمان ، مکان ، حالت ، مقدار و... مقیّد
می سازد .
وقتی می گوییم :
« مدیر ، سخنرانی کرد . »
شنونده می پرسد ؛ چگونه سخنرانی کرد ؟
درجواب می گوییم : شهاب خوب سخنرانی
کرد .
پس کلمه ی خوب چگونگی انجام یافتن فعل
را نشان می دهد .
باز شنونده می پرسد : کِی وکجا سخنرانی
کرد؟
جواب می دهیم : مدیر ، امروز اینجا
خوب سخنرانی کرد .
کلمه ی ( بسیار) خوب ، قید است .
سمیرا ، کتاب زیبایی دارد .
سمیرا ، کتاب بسیار زیبایی دارد .
کلمه ی "بسیار" قید است ، صفت
زیبایی را مقیّد ساخته است .
پس نتیجه می گیریم که : وظیفه ی
اصلی قید مقیّد ساختن فعل است ولی
می تواند صفت وقید دیگر وتمام جمله
را مقیّد سازد .
انواع قید
قید مختص
بعضی از قید ها جز نقش قیدی ، نقش
دیگری در جمله نمی پذیرند، این قبیل
قیدها را قید مختص می نامند . زیرا که
اختصاص به نقش قیدی دارند مانند :
هرگز ، هنوز ، البته ، مثلاً ، احیاناً ،
اتفاقاً
این قیدها همیشه در جمله به صورت قید
به کار می روند ،
مانند :
من هرگز او را ندیده ام .
البته من خواهم آمد .
پدرم هنوز از مسافرت برنگشته است .
کلمه های "هرگز" ، "هنوز" و "البته" در
این جمله ها قیدند ودر هرجمله ی دیگری
نیز بیایند نقش قیدی دارند .
توجه :
1. کلمه هایی که در آخر آن ها تنوین اً
هست همگی در زبان فارسی قید مختصند .
مانند : اتفاقاً ، احتمالاً ، اجباراً ، دائماً ،
اصلاً ، معمولاً ، سریعاً ، مخصوصاً ،
تقریباً و... .
2. بعضی از ترکیب ها وعبارت های عربی
نیز در فارسی به صورت قید مختص
به کار می روند .
مانند:
آخرالامر ، الآن ، بالعکس ، فی الفور ، بالطبع ،
مادام ، حتی المقدور و...
قید مشترک :
بعضی از اسم ها وصفت ها وکلمه های
دیگر گاهی درجمله نقش قیدی پیدا می کنند ،
این نوع قید ها را قید مشترک می گویند .
پس قید مشترک قیدی است که در اصل
قید نیست ،
مانند:
احمد شب به خانه برگشت . دراین جمله
"شب" قید واقع شده است ، درحالی که
در اصل قید نیست بلکه اسم است .
احمد خوب می نویسد . دراین جمله "خوب"
قید واقع شده ، درحالی که در اصل خوب
صفت است .
کی به خانه می آیی؟ در این جمله "کی"
قید واقع شده ، در حالی که دراصل ضمیر
پرسشی است .

اقسام قید از جهت معنی
1. قید زمان :
شب باران آمد .
بعضی وقت ها مدرسه مراسمی اجرا می کند .
امروز زود بیدار شدم . امسال سال خوبی
خواهیم داشت .
فردا جلسه داریم .
همیشه طبیعت را دوست می دارم .
2. قید مکان :
حسن اینجا نشسته است وحسین آنجا .
ما هر شب به مسجد می رویم .
او در مدرسه درس می خواند .
قید هایی را شامل می شود که به مکانی
مربوط است ویا مکان وقوع فعل را
نشان می دهد .
3. قید مقدار :
دیشب باران کم کم می بارید واکنون زیاد می بارد .
بسیار سخن باید تا پخته شود خامی .
مشتی از خرواری .
4. قید کیفیت :
احمد خوب کار می کند .
علی به آرامی حرکت کرد .
5. قید حالت :
مرد مجروح افتان وخیزان خود را به پشت
خاکریز رساند .
کودک را گریان دیدم .
6. قید تأسف :
افسوس که دوستان خیلی زود ما را ترک گویند .
متأسفانه نتوانستم امروز طلوع زیبای خورشید
را ببینم .
7. قید تعجب :
عجبا ، بدین سرعت وشدت درس را از برکردی ! –
شگفتا از این حاضر جوابی !
8. قید تصدیق وتأکید :
حتماً به دیدار شما خواهم آمد .
یقیناً شما را خواهم دید .
9. قید پرسش :
چگونه از عهده ی این کار برآمدید ؟
پای ازگلیم خویش چرا بیشترکشیم؟
10. قید شک وتردید :
شاید فردا به ملاقات دوستم رفتم .
پنداری او را قبلاً درجایی دیده ام .
به گمانم او را می شناسم .
11. قید تدریج :
اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی شود .
12. قید سوگند :
به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود –
نیرزد آنکه دلی را زخود بیازاری
به خدا که بت پرستی بِه از این نماز باشد
شادمانی همسفر زندگیتون ...
